حال قی به کسی دست دادن. (از فرهنگ فارسی معین). اشکوفه افتادن کسی را: به سبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرورفته است عق ام میشود از آن سوتر روم. (معارف بهأولد ص 30). و رجوع به عق و عق زدن و عق گرفتن و عق نشستن شود
حال قی به کسی دست دادن. (از فرهنگ فارسی معین). اشکوفه افتادن کسی را: به سبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرورفته است عق ام میشود از آن سوتر روم. (معارف بهأولد ص 30). و رجوع به عق و عق زدن و عق گرفتن و عق نشستن شود
حاضر و آماده شدن پول کالا یا زمین و خانه. یا سند و قبضی به پول نقد بدل شدن. موجود شدن. فراهم آمدن. حاضر شدن: اهل بدعت را قیامت نقد شد زین آشتی چون بدید اینجا چو آنجا جمع خورشید و قمر. سنائی
حاضر و آماده شدن پول کالا یا زمین و خانه. یا سند و قبضی به پول نقد بدل شدن. موجود شدن. فراهم آمدن. حاضر شدن: اهل بدعت را قیامت نقد شد زین آشتی چون بدید اینجا چو آنجا جمع خورشید و قمر. سنائی
یا عق شدن کسی را. حال قی بوی دست دادن: بسبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرو رفته است عق ام می شود از آن سو تر روم
یا عق شدن کسی را. حال قی بوی دست دادن: بسبب بیماری اگر در گلوی تو چیزی بگیرد از ورخجی بیرون شو کن که خسکی در گلوی من فرو رفته است عق ام می شود از آن سو تر روم